دیوید تامسون از فیلمهای مهم تاریخ سینما میگوید/ بخش دوم: دهه هشتاد - گاو خشمگین
7فاز: يك رينگ بوكس در مركز با طنابهاي سفيد و سياه كه خون قرمز روي آن چكيده ميشود. درواقع گاو خشمگين خيلي رويايي و وهمگونه است. هيچچيزي در فيلم وجود ندارد مگر اينكه قرار باشد ترس را القا كند يا بيزاري و تنفر اسكورسيزي از آن بخش تمايلات همجنسگرايانه را نشان دهد. فيلمي پرجلوه و متظاهرانه و مشتاقانه كه نميخواهد احساساتش را به سادگي لو بدهد.
7فاز: در بازه زماني اکتبر 1942 تا فوريه 1951، ري رابينسون و جيک لاموتا شش بار روبهروي هم ايستادند و مسابقه دادند. از بين اين شش مبارزه، لاموتا فقط دومي را برد. البته همه اين مسابقهها خيلي نزديک به هم جلو ميرفتند و در هر دور تا آخرين لحظات هم امتيازها برابر بود و رابينسون با چند امتياز اختلاف بازي را ميبرد، به جز مبارزه آخر که حريفش را ناکاوت کرد. رابينسون بزرگترين بوکسور زمان خودش بود. او شوگر (شيرين) بود (اسم کامل رابينسون در اصل شوگر ري رابينسون بود. شوگر به معناي شيرين است و تامسون از ايهامي که اسم او دارد استفاده کرده - مترجم) و همينطور سخنور و باهوش. مرد سياهپوستي که طوري رفتار ميکرد انگار يک شاهزاده است. او همان علي بود که خيلي جلوتر از زمان وارد کارزار شد. ديدن او در رينگ بوکس يک منظره تماشايي بود که نميتوانستيد از آن چشم برداريد. خب پس برويم و فيلمي درباره لاموتا بسازيم؟
ساختن فيلمي درباره لاموتا واقعا تصميم دور از ذهني به نظر ميرسد به جز اينکه لاموتا سفيدپوست و ايتاليايي بود و يکي از افرادي که در محله گنگستري در همسايگي اسکورسيزي زندگي ميکرد و خودش هم يکي از افرادي بود که در دار و دسته گنگسترها حضور داشت. او به گاو برانکس شهرت داشت و دفاع احمقانه را تبديل به يک کالت و طرز تفکر کرد. اما فراتر از همه اينها، مارتين اسکورسيزي ميتوانست براي او هويتي بسازد که لاموتا را کنار آن تيپ از قهرمانان تنها قرار دهد که مشتاق بودند تبديل به يکي از پسرهاي دار و دستههاي نيويورک شوند. (اما هنر ميتواند اين الگو و مدل را حفظ کند و روي آن اصرار بورزد: نيک توشي کتاب فوقالعادهاي درباره ساني ليستون نوشت) (ساني ليستون بوکسور حرفهاي آمريکايي که به خاطر ظاهر مرعوبکننده و مشتهاي قوي و قدرت درهمکوبندهاش شهرت داشت و قهرمان سنگينوزن جهان در سال 1962 شد - مترجم)
و درنتيجه ما داستان اوج و فرود لاموتا (رابرت دنيرو) را در طول دو ازدواجش تعقيب ميکنيم. اولين ازدواج با دختري ايتاليايي (ترزا سالدانا) و بعد با يک نمونه سفيدپوست (با بازي کتي موريارتي). دختري که انگار لانا ترنري است که از استخر محله همسايه سر و کلهاش پيدا شده. (لانا ترنر بازيگر سينماي کلاسيک که زيباي بلوندي بود و به شيريني و اغواگري اشتهار داشت - مترجم) جيک جذاب است اما ميداند که بايد از آب يخ براي کنترل شهوتش استفاده کند تا بتواند خودش را براي مبارزه قوي نگهدارد. درنتيجه او با موريارتي مغازله ميکند اما اينطرف و آن طرف پريدن را براي ميدان مبارزه با پسرها ميگذارد. البته يک مفهوم خيلي زنده درباره همجنسگرايي هم در بستر داستان وجود دارد که به سختي توسط اسکورسيزي درک شده است. آن هم وقتي که جيک داخل دايره جمعيتي ميافتد که آمدهاند مبارزه را تماشا کنند و به نظر ميرسد همهشان در خفا ميخواهند يکديگر را بدرند.
اين را کنار نکات بيشمار ديگر فيلم بگذاريد و از زيبايي فيلم حرف بزنيم. يک رينگ بوکس در مرکز با طنابهاي سفيد و سياه که خون قرمز روي آن چکيده ميشود. درواقع اين فيلم خيلي رويايي و وهمگونه است. هيچچيزي در فيلم وجود ندارد مگر اينکه قرار باشد ترس را القا کند يا بيزاري و تنفر اسکورسيزي از آن بخش تمايلات همجنسگرايانه را نشان دهد. اما حالا ميرسيم به فيلمي که به طور خيلي واضح درباره بوکس خيلي کم ميداند (و حتي کمتر از آن براي بوکس اهميت قائل ميشود) و مايه خوشحالي است که فيلم را جايي فيلمبرداري کردهاند که انگار ميان ميدان گاوبازي و سالن باله است. فيلم پرجلوه و متظاهرانه و مشتاقانه است اما از طرف ديگر نميخواهد احساساتش را به سادگي در طول فيلم لو بدهد. دنيرو اسکار را ميبرد نه براي بينش و درکي که نسبت به نقش دارد که بيشتر براي کار شاق بزرگي که انجام داده و دوجين وزنش را اضافه کرده تا شبيه يک جانور وحشي بيرحم به نظر برسد.
نتيجه مجذوبکننده است، اما اگر بخواهيم صادق باشيم گيج و مغشوش هم هست. و اين شروعي براي آن دسته از فيلمها بود که اسکورسيزي نميتوانست چشم و گوشاش را روي لهجه اشتباه شخصيتهاي ايتاليايي ببندد و فيلم شروع جو پشي هم بود (احتمالا بزرگترين ويروس کارنامه اسکورسيزي، اهريمني که نميتوانست انکارش کند. با اين حال نيروي مخربي داشت که ميترسيد او را زياد در فيلمهايش به کار بگيرد). پشي جهان را به تسخير خودش درآورد.
پل شريدر و مارديک مارتين فيلمنامه فيلم را نوشتند اما نه با همديگر و صداي اين دو نفر در قلب آشفتگي و غوغا قرار داشت. مايکل چاپمن احتمالا آخرين کار بزرگش را در زمينه فيلمبرداري سياه و سفيد در اين فيلم انجام داد. شبيه ويجي در روغن زيتون است.(ويجي اسم مستعار آرتور فليگ عکاس است که براي عکاسي سياه و سفيد از خيابانها شهرت پيدا کرده بود - مترجم) تدوين تلما اسکونميکر درخشان است اگر چه اسکورسيزي به عنوان وسيلهاي از آن کمک ميگيرد تا از زير بار روايتهاي حل نشده فيلمش جا خالي دهد. گروه بازيگران درخشان است از نيکلاس کولاسانتو گرفته تا فرانک وينسنت و جان تورتورو. دنيرو اسکارش را ميبرد و پشي نامزد دريافت جايزه بهترين بازيگر نقش مکمل ميشود. گاو خشمگين مشکلاتي دارد اما وقتي مردم معمولي (ordinary people) در بخش بهترين فيلم در اسکار فيلم را مغلوب ميکند، لحظهاي در تاريخ آکادمي رقم ميخورد که به نظر ميرسد بايد همهشان خودشان را بازنشسته کنند و به خانههايشان بروند.
صوفيا نصرالهي