فيلمهاي مهم: اعتصاب (1924), رزمناو پوتمكين (1925), اكتبر (ده روزي كه دنيا را تكان داد) (1927), مردي با دوربين فيلمبرداري (1929)
امپاير:
فيلمسازان مهم: لف كولهشف, سرگئي آيزنشتاين
چيست؟ حتي اگر يك فيلم دهه 20 روسي تماشا نكرده باشيد (پس تمام اين مدت با زندگيتان چه ميكرديد؟) با اين حال باز هم متوجه يكي از برجستهترين تكنيكهاي تدوين در تاريخ سينما شدهايد: مونتاژ. همه چيز از زماني شروع شد كه كارگردان/نظريهپرداز روسي, لف كولهشف به اين نكته پي برد كه سيماي يك بازيگر در القاي يك ايده يا احساس خاص كافي نيست، بنابراين تصاوير را بايد پيش هم گذاشت و اين همان به اصطلاح "افكت كوله شف" است. اينتركاتهاي اين كارگردان از چهره بازيگران و چيدن آنها در كنار تصاوير مرتبط منجر به آن شد كه نوعي واكنش احساسي در ميان تماشاگران بوجود آيد. اين شيوه جديد در تدوين بر ضد تدوينهاي هموار و رومانتيك طغيان كرد و به طور كلي جوهره خلاق هر كارگرداني را فارغ از موقعيت جغرافيايي به فعاليت واداشت. كارهاي سرگئي آيزنشتاين (مشهورتر از همه؛ رزمناو پوتمكين) از كولهشف تاثير ميگرفتند و از گذاشتن لقمه جويده در دهان تماشاگران خودداري ميكردند و آنان را مجبور ميكردند كه بواسطه خودشان احساس يا ايدهاي را كشف كنند. از مونتاژ به عنوان يك مديوم براي تعليم و تربيت طبقه كارگر نيز استفاده ميشد. فيلمهاي آيزنشتاين به ندرت روي يك پروتاگونيست متمركز ميشدند، قهرمان در اينجا مردم بودند و بسياري از كاراكترهاي اصلي فيلمها اسمگذاري نميشدند تا از اين طريق همه بازيگران اصلي به نوعي وحدت جمعي برسند.
اين تكنيك نگاه سينما را به پيوند زمان و مكان دگرگون كرد و پس از آن به مونتاژي تبديل شد كه امروزه آن را ميشناسيم و بارها در طي تاريخ سينما تشخيصاش داديم. همشهري كين, راكي, صورت زخمي و كماندو همگي از مونتاژ بهره جستند، ولو اينكه در قالبي كمتر افراطگرايانه و مشتاقانه نسبت به فيلمسازان روسي باشند.
فيلمهاي مهم: اعتصاب (1924), رزمناو پوتمكين (1925), اكتبر (ده روزي كه دنيا را تكان داد) (1927), مردي با دوربين فيلمبرداري (1929)
بر چه چيز تاثير گذاشت؟ با وجود اينكه هر مونتاژي در سينما در سطوح مختلف مديون اين جنبش روسي است اما برايان ديپالما در صحنه ايستگاه قطار در "تسخيرناپذيران" با بيرحمي از آيزنشتاين انتقاد ميكند. بسيار خوب, شايد اين يكي مديون او نباشد.
نكته: سرگئي آيزنشتاين از هايكو براي آموزش تكنيك مونتاژ خود به دانشجوياناش استفاده ميكرده است.
چه بايد گفت: "بنابراين چرا سينما بايد از تئاتر و نقاشي به جاي علم اصول (زبان) كه به مفاهيم تازه اين اجازه را ميدهد تا در نتيجه تركيب دو معناي به هم پيوسته از دو سوژه به هم پيوسته قيام كنند استفاده كند؟" (سرگئي آيزنشتاين)
چه نبايد گفت: "تو كشتي جنگي مرا غرق كردي!"