پلي ليست:
آن روزها، روزهاي خوبي بود براي جواني کردن
در طول بيست و پنج سال فعاليت سينمايي لينکلتر هميشه درباره نقاط عطف در زندگي آدمها فيلم ساخته، چه تغيير از نوجواني به جواني (مات و مبهوت)، چه تغييرات زندگي يک زوج (سهگانه پيش از ...) يا بالا و پايينهاي روزمره ساليان سال از يک زندگي معمولي (پسرانگي).
آخرين فيلم لينکلتر «هر کي يه چيزي ميخواد» ميتوانست يک دنباله براي فيلم «پسربچگي» باشد. فيلم با بازيکن بيسبال جوان جيک (بليک ترنر) آغاز ميشود که وارد يک کالج ميشود و اولين روزهاي حضورش را با همتيميهاي تازهاش سپري ميکند. در ادامه گفتگوي پلي ليست با لينکلتر درباره فيلم تازهاش، موسيقي پاپ و راک و استفاده از آن در سينما وشکل گيري همزمان فيلم «پسرانگي» و «هر کي يه چيزي ميخواد» را ميخوانيد. «هر کي يه چيزي ميخواد (Everybody Wants Some!) جديدترين فيلم لينکليتر شبيه غزلي است که در سوگ دوراني قديمي سروده شده است. اين کمدي حدودا دو ساعته اولينبار در جشنواره «جنوب از جنوب شرقي» روي پرده رفت و مراسم فرش قرمز آن روز اول آوريل توسط کمپاني «پارامونت پيکچرز» برگزار شد. ساخته جديد لينکليتر از هشتم آوريل در سينماهاي امريکاي شمالي اکران عمومي شده است. کارگردان 55 ساله به گفته خودش اين فيلم را براساس دوران نوجوانياش ساخته است. انتخاب تايلر هوکلين، رايان گازمن، وايات راسل و آستين آمليو به عنوان بازيگران مرد نقش اصلي فيلم باعث بالا رفتن هزينههاي تهيه و توليد اين پروژه مستقل شد، تا اين که يکي از شرکتهاي فيلمسازي که زيرمجموعه کمپاني «آناپورنا» محسوب ميشود، حاضر ميشود 10 ميليون دلار روي اين فيلم سرمايهگذاري کند.
موسيقي بخش مهمي از بسياري از فيلمهاي شماست. انتخاب آهنگها از کجا شروع ميشود؟
فرآيندي است که تداوم دارد. براي من از مرحله نوشتن آغاز ميشود، مدام به موسيقيهاي آن دوران گوش ميکنم و آهنگهايي را انتخاب ميکنم. اين کار باعث ميشود خاطرههايم هم زنده شوند. موسيقي بيش از هر چيز ديگري حافظه من را بيدار ميکند و نوستالژيها را زنده ميکند. هميشه اين کار به من ميکند. به همين خاطر موسيقي زياد وجود دارد. بعضي از آنها در فيلمنامه هم ميآيد و آنها قطعات خاصي هستند. وقتي وارد کافه ميشوند قطعه از پرينس در حا ل پخش است و در ابتداي فيلم سولوي گيتار ون هلن پخش ميشود. اما شروع فيلم را تغيير دادم. خيلي از موسيقيهايي که ابتدا روي فيلم گذاشته بودم در نهايت حذف شدند اما لحن و فضاي ابتداي فيلم را همينها ساختند. يکي از کارهاي جذاب هم اين است که ببيني کداميک از بازيگران به موزيکها واکنش نشان ميدهند و اصلا چه موسيقي را دوست دارند. در نتيجه فرآيند انتخاب موسيقي در طول ساخته شدن فيلم هميشه تداوم دارد.
آيا سر لوکيشن هم موسيقي پخش ميکنيد؟
خيلي از صحنهها به موسيقي نياز دارند. ولي من اصلا از آن آدمهايي نيستم که موزيک در پشت صحنه مدام در حال پخش باشد و لحظهاي که ميگويم: حرکت، موسيقي را قطع کنم.
کاراکترهاي شما از «پسرانگي» تا «هر کي يه چيزي ميخواد» ميتوان گفت جلوتر آمدهاند. اصلا انگار از فيلم قبلي بيرون آمدهاند و وارد فيلم بعديتان شدهاند.
بله تقريبا ادامه ماجراست.
آيا هرگز به کاراکترهاي فيلمهاي قبلي برگشتهايد يا فکر کردهايد که مثلا چه بر سر شخصيتهاي فيلم «مات و مبهوت» آمد؟
بله اتفاقا خيلي هم امکانش وجود دارد چون در اکثر فيلمهاي من مدت زمان کمي از زندگي شخصيت را ميبينيم و قطعا ميتوان تصور کرد که تقريبا همه شخصيتهاي فيلمهاي من در چه حالي هستند و چه ميکنند. فقط سوال اينجاست که اصلا چرا بايد چنين کاري کنيم؟ اين شخصيتها چه موقعيت خاصي ميتوانند داشته باشند، يا چه قصه جالبي دربارهشان ميتوان دوباره تعريف کرد که تکراري و صرفا براي گيشه نباشد. اين فيلم آخرم نزديکترين شباهت را به يک دنباله دارد. در ادامه «پسربچگي» با خودم فکر کردم چه ميشود اگر فيلمي بسازم که دنباله همين باشد اما در واقع ادامه ماجراي دو فيلم را در برداشته باشد. در نتيجه فيلم خيلي اتوبيوگرافيک شد، درباره آن دوراني که آدم تازه پا به کالج ميگذارد. وقتي داشتيم آخرين صحنه «پسرانگي» را فيلمبرداري ميکرديم، به بازيگران گفتم ايده فيلمي را دارم که درست در همين نقطه آغاز ميشود و اميدوارم بتوانم روزي آن را بسازم. جالب است که «پسرانگي» در واقع کمک کرد که اين فيلم ساخته شود. رابطه مستقيمي بين «پسرانگي» و «هرکي يه چيزي ميخواد» وجود دارد. و البته همزمان ارتباط غريبي هم با «مات و مبهوت» دارد. همان زماني که در حال ساخت «پسرانگي» بودم روي اين فيلمنامه کار ميکردم و بارها و بارها آن را بازنويسي کردم. جالب شد که انتهاي آن يکي ابتداي قصه فيلم بعدي شد، درست انگار که دنباله آن را نوشته باشم.
به اين فکر نکرديد که از الار کولتران براي نقش اول فيلم استفاده کنيد؟
نه. چون خيلي واضح است که نميتوان الار به به عنوان يک ورزشکار جا زد. انرژي او در چنين چيزي نيست. البته با اينکه زياد ورزش کردن در فيلم نميبينيم اما همه چيز درباره آن روحيه و حال و هواي بچههاي اين شکلي است.
دقيقا اين حال و هواي ورزشکاران چيزي است که در سينماي امروز خيلي کم ميبينيم اينطور نيست؟
بله دقيقا. خيلي کم ميبينيم. اين يکي از انگيزههاي مهم من بود چون فيلم درباره ورزشکارها خيلي کم ساخته ميشود. خصوصا بازيکنان بيسبال شخصيتهاي متفاوتي هستند. قلدرمآب نيستند. البته همان الگوي رفتار مردانه را دارند اما بعضي از اخلاقها را در آنها نميّبيني، معمولا آدمهاي بسيار باهوشي هستند. ميخواستم فضاي رقابتي پشت پرده را نشان بدهم. و هر چه بيشتر در آن غرق شدم، بيشتر به ياد فضاهاي مردانه اينچيني ميافتادم. به ياد زندگي خودم افتادم و ديدم از آن دوران به بعد هرگز در چنان فضاي مردانهاي نبودهام. مثلا در وال استريت که کار نميکنم. اين کشف گذشته شخصي براي من جالب بود. به نظرم دوران شگفت انگيزي در زندگي ما بوده.
چه چيزي شما را به فيلمسازي درباره اين گونه نقاط عطف در زندگي آدمها ترغيب ميکند؟
بله نقاط عطف در فيلمهاي من بسيار دنبال ميشود. لحظات خاصي که درآن وجود آدم معنا پيدا ميکند. براي خود من نقطه عطف آن زماني از زندگي است که وجه فرهنگي هم دارد، مثل پايان يک دوران. در آن لحظه شايد نفهميم که يک نقطه عطف را داريم پشت سر ميگذاريم. اما بعدها وقتي به گذشته برميگرديم ميفهميم که چه اتفاقاتي افتاده است. اما زمانه عوض شده و همه چيز در حال تغيير است، فرهنگ واپس زده شده و همه چيز بدتر و بدتر ميشود. وقتي به گذشتهام نگاه ميکنم احساس ميکنم آن روزها براي جوان بودن روزهاي خوبي بود.
اولين نسخه فيلمنامه را کي نوشتيد؟
يک وقتي در اواسط دهه 2000، احتمالا سال 2005 بود. سرگرم ساخت فيلمهاي ديگري بودم اما مدام فکر ساخت اين فيلم ذهنم را قلقلک ميداد. تا اين که ديگر نتوانستم در برابرش مقاومت کنم. اولين نسخه فيلمنامه کل سال اول ورود به کالج را پوشش ميداد. اما عملا ساخت همچون فيلمي نشدني به نظر ميرسيد، در نتيجه زمان رخدادهاي فيلم را تا يک هفته قبل از شروع کلاسها در کالج به عقب بردم و مجبور شدم بعضي چيزها مثل چالش با استاد لجدرآر را از داستان حذف کنم. حالا با يک فيلم کالجمحور اما بدون کالج طرفايم. دوران کالج براي من مترادف با رفاقت و همدلي است.
پيش از شروع به ساخت «هر کي يه چيزي ميخواد» پروژههاي متعددي در دست داشتيد،آيا ميدانيد پس از اين فيلم به سراغ کدامشان ميرويد؟
اصلا نميدانم. اصولا ساخته شدن يک فيلم اتفاق شگفت انگيزي است. اصلا معلوم نيست چه پيش ميآيد که موقعيت ساخته شدن يک قصه ايجاد ميشود. چند ايده دارم که فعلا نگه داشتهام تا زمان مناسبشان فرابرسد. برنامهريزي خاص و دقيقي در اين لحظه ندارم ولي ايدههاي زيادي در سر دارم.
براي تامين هزينههاي فيلم به مشکل برخورديد؟
آره. يکبار در سال 2009 امتحان کردم. اما در واقع هيچوقت شروعي در کار نبود. واقعا کار سختي در پيش داشتم، حتي با وجود اين که موقع حرف زدن از پروژه، پاي «مات و مبهوت» را هم وسط کشيده بودم. نقش بزرگسال نداشتم چون اين فيلم اصلا دنباله محسوب نميشود. قرار بود يک مشت جوان کمسنوسال در فيلم حضور داشته باشند و معنايش اين است که به طرز اجتنابناپذيري با محدوديت بازيگر ستاره در آن سن و سال مواجهيد. تنها زماني که موضوع را با مگان اليسون مطرح کردم، پروژه تکاني خورد. او کاملا استقبال کرد و گفت: «خيلي بامزهست.» من هم در جوابش گفتم: «آره، هميشه بوده.» از آن زمان با هدف سرمايهگذاري کمپاني پارامونت فيلمنامه را بازنويسي کردم.
آيا فيلمسازي مستقل را به فيلمسازي همراه با يک استوديو ترجيح ميدهيد؟
در واقع اين چيزي است که به فيلم بستگي دارد، به چيزهايي که به آن نياز داريد و به ريشههايي که قصه در آن شکل ميگيرد. اين فيلم ميتوانست کاملا به شيوه مستقل ساخته شود اما خب تهيهکنندهاش پارامونت است. اصلا براي من مهم نيست که چه کسي سرمايهگذاري ميکند. فقط به اين فکر ميکنم که قصه به چه چيزهايي نياز دارد، گستره اين نيازها تا کجاست و چطور بايد آن را زنده نگه داشت. ترجيح من هميشه اين است که از دردسر و گرفتاري دور باشم. همين. ولي هر وقت بودجه فيلم بالا ميرود، انگار همه چيز دود ميشود و ميرود هوا. مهم نيست چه فيلمهايي ساختهايد، استوديوها 30 ميليون دلار را دو دستي تقديمتان نميکنند. فيلم ساختن درباره انسانها، درباره آدمهاي واقعي کار سختي است. هميشه سخت بوده و چالشهاي خودش را داشته.
آيا تابهحال فيلمي ساختهايد که به خاطر دردسر و گرفتاري به تجربه بدي برايتان تبديل شده باشد؟
نه. فکر نميکنم چنين بلايي به سرم آمده باشد. هر وقت چيزي رو به وخامت رفته سريع از آن فرار کردهام. وقتي نوشتههايم را ميبينيم و با خودم فکر ميکنم قرار نيست موفقيتي حاصل کنم، ميفهمم که وقت دست از کار کشيدن است. اين فيلم يکي از بهترين تجربههاي فيلمسازيام بود. رابطه خوب با بازيگران،که بسيار فوقالعاده بودند، توليد فيلم که بسيار راحت پيش رفت و هم وقت و هم سرمايه به اندازه کافي در اختيارمان بود. معمولا همه تيم همکارهاي خوبي هستند ولي وقتمان کم است و زمانبندي و بودجه اجازه نميدهد راحت کار کنيم و برنامه فشرده استرس زاست. اما اين فيلم اصلا اين شرايط را نداشت چون وقت و پول به اندازه کافي وجود داشت. موقع ساختن «مات و مبهوت» هم خيلي دوران خوشي داشتيم اما کار بسيار دشوار بود. فيلم استوديويي بود و مدام براي هر کاري دست و دلم ميلرزيد اما اين بار همه چيز در آرامش مطلق پيش رفت و از اين موضوع خوشحالم.