یادداشت پویان عسگری درباره کارنامه بازیگری شهاب حسینی/ راسکولنیکف
اغراق نيست اگر بگوييم شهاب حسيني مهمترين بازيگر مردي است كه در طول دو دهه اخير در سينماي ايران ظهور كرده. با استعدادتر از بهرام رادان و مصطفي زماني و باوقارتر و خوددارتر از حامد بهداد و نويد محمدزاده. كسي كه شبيه به بهترين بازيگران مرد تاريخ سينماي ايران همچون بهروز وثوقي، خسرو شكيبايي، پرويز پرستويي و فريبرز عربنيا از كاريزمايي ويژه بهره ميبرد و به صرف حضور در صحنه و بدون كمترين تلاشي، ميتواند صحنه را از آن خود كند و چشمها را به دنبال خود بكشاند. حالا و بعد از كسب جايزه بهترين بازيگر مرد ازجشنواره فيلم كن، ساده و آسان به نظر ميرسد اگر بخواهيم جايگاهي بالا براي شهاب حسيني در پانتئون بازيگران مرد تاريخ سينماي ايران در نظر بگيريم.
7فاز: اغراق نيست اگر بگوييم شهاب حسيني مهمترين بازيگر مردي است که در طول دو دهه اخير در سينماي ايران ظهور کرده. با استعدادتر از بهرام رادان و مصطفي زماني و باوقارتر و خوددارتر از حامد بهداد و نويد محمدزاده. کسي که شبيه به بهترين بازيگران مرد تاريخ سينماي ايران همچون بهروز وثوقي، خسرو شکيبايي، پرويز پرستويي و فريبرز عربنيا از کاريزمايي ويژه بهره ميبرد و به صرف حضور در صحنه و بدون کمترين تلاشي، ميتواند صحنه را از آن خود کند و چشمها را به دنبال خود بکشاند. حالا و بعد از کسب جايزه بهترين بازيگر مرد ازجشنواره فيلم کن، ساده و آسان به نظر ميرسد اگر بخواهيم جايگاهي بالا براي شهاب حسيني در پانتئون بازيگران مرد تاريخ سينماي ايران در نظر بگيريم. اما قبلا اينطوري نبود. راستش را بخواهيد کسي شهاب حسيني را جدي نميگرفت و بازيگر پرتلاش فيلمهاي تلف شده بود. همگان او را به عنوان يک بازيگر تلويزيوني به خاطر ميآوردند. تا جشنواره فيلم فجر در سال 87. دقيقش را بخواهيد ميشود اولين نمايش تقلاهاي احمد (شهاب حسيني) در «درباره الي ...». فيلمي که سرنوشت کارگردان و بازيگرانش را براي هميشه تغيير داد.
کمتر کسي اجراهاي شهاب حسيني را در قالب برنامه «اکسيژن» به خاطر ميآورد اما خيليها يادشان است که در سريال پرطرفدار «پس از باران» سعيد سلطاني، همراه و همدم شخصيت اصلي (صبا کمالي) بود. با صورتي تر و تازه و دست نخورده. شيش تيغ و جذاب. يک سال بعد نقشي مشابه را در «رخساره» امير قويدل برعهده گرفت و اينگونه وارد سينما شد. فيلم قويدل نمايش ناموفقي داشت و حضور معذب حسيني هم مزيد بر علت شد تا دوباره به تلويزيون برگردد. به نظر ميرسيد احتياج به فضا و خلوتي دارد که بتواند يخاش را بشکند و با دوربين و تماشاگر صميميتر شود. نقش پليس احساساتي سريال «پليس جوان» سيروس مقدم را برعهده گرفت. با ريشي بر چهره که به خامي صورت پسر، رنگي مردانه زده بود. وضعيت تماشاگران هنگام تماشاي سريال چيزي شبيه به وضعيت دو بازيگر زن اصلي سريال (مريلا زارعي و ميترا حجار) بود؛ شيفته و دلباخته پليس آسيبپذير که براي مرهم زخمهايش آغوش ميگشود و مثل هر زيباروي همدليبرانگيز ديگري، خسته و بيپناه بود. بعد از سريال موفق مقدم، پيشنهادات جديتر از سينما به سوي شهاب حسيني روانه شد. نقشهاي مکملي که رد مهمي از خود بر داستان به جا ميگذاشتند و به حسيني اين فرصت را ميدادند که طيفهاي متنوعي از شخصيت را بازي کند. همراه خاموش جمشيد هاشمپور در «واکنش پنجم» تهمينه ميلاني شد. کسي که بالاخره در برابر زورگوييهاي شخصيت هاشمپور ميايستاد و لب به اعتراض ميگشود. نمايش محوي از عصيان مردانه، آنطور که از فيلمي از تهمينه ميلاني انتظار داريم. حسيني اما اين رگه لايت اعتراضي را تبديل به منشي برونگرايانه در بازيش کرد. مولفهاي که در چند فيلم تکرارش کرد و بعد از رسيدن به نقطه اوجي چون حجت در «جدايي نادر از سيمين» براي هميشه کنارش گذاشت. حسيني اين نمايش پاچينويي را از «اين زن حرف نميزند» احمد اميني آغاز کرد. شخصيتي که به اندازه بقيه رفقايش در طول داستان عوضي نبود و مهر شخصيت اصلي زن (لاله اسکندري) را بر دل داشت. اما چون ترسو بود و جرات لازم را نداشت باعث از بين رفتن شرف و آبروي زن ميشد. سکانس پاياني فيلم که حسيني احساساتش را پاي صحنه جرم ضجه ميزد از نقاط عطف اوليه کارنامه او محسوب ميشود. يک سال بعد به خاطر بازي در «شمعي در باد» پوران درخشنده براي اولين بار نامزد جايزه بهترين بازيگر مکمل مرد از جشنواره فيلم فجر شد. يک بازي مبالغهآميز و نظرگير در جشنوارهاي که بهرام رادان و پژمان بازغي در مرکز توجه بودند. حسيني رقابت را به کامبيز ديرباز به خاطر بازي در «دوئل» واگذار کرد اما نشان داد که اعتماد به نفس لازم براي درخشيدن در فيلمها را پيدا کرده است. در صحنههايي که با بهرام رادان در فيلم درخشنده و فيلم سال بعد سيروس الوند «رستگاري در هشت و بيست دقيقه» همبازي بود از او جلو ميزد و صحنه را از آن خود ميکرد. فيلمهايي که رادان را به عنوان جوان اول مطرح ميکردند اما استعداد حسيني را به رخ ميکشيدند. حضور يکي در ميان او در تلويزيون و سينما ادامه پيدا کرد و سال به سال پختهتر شد. از مهمترين بازيهاي اين دورهاش بايد به بازي اغراق شده و خيلي خوب او در «قتل آنلاين» مسعود آبپرور در نقش يک قاتل ساديستيک و بازي خويشتندارش در سريال «مدار صفر درجه» حسن فتحي در نقش يک عاشق خوددار اشاره کنيم.
جشنواره فجر سال 87 محل تاخت و تاز شهاب حسيني بود. با بازي در نقش اصلي مرد دو فيلم مهم جشنواره. اولي «سوپراستار» تهمينه ميلاني بود با همان اغراقهاي آشنا و البته آزاردهنده فيلمهاي ميلاني. فيلم مورد توجه نگاه رسمي که بازتاب دهنده پشت صحنه سينماي ايران بود و اين موضوع خيليها را برآشفته ساخته بود. صرفنظر از ارزش انتقادي فيلم ميلاني که امتياز پاييني ميگيرد اين بازي حسيني بود که توجهها را جلب فيلم کرد و به موفقيت در گيشه رساند. اما اتفاق اصلي فيلم دوم بود. «درباره الي ...» اصغر فرهادي. مهمترين فيلم دهه هشتاد شمسي که فرق سر سينماي ايران را شکافت و تبديل به فيلم کليدي دوران شد. چه از نظر نمايش خواستهها و مطالبات سياسي/ اجتماعي طبقهاي که مخاطب سينماي ايران است و چه از اين نظر که شکل فيلمسازي در ايران معاصر را تغيير داد و مدل تازهاي از واقعگرايي يا نمايش واقعيت در سينما را تبديل به روحيه عمومي فيلمسازي در ايران کرد. و در چنين فيلم مهم و جريانسازي احمد (شهاب حسيني) در حکم قلب داستان بود. آن وجود گرمي که در مواجهه با تراژدي حمايت از بقيه را از ياد نميبرد و به جاي خلق تشنج، سعي در رفع بحران دارد. با تسبيحي بر گردن، موهايي پريشان و تهريشي که صورت مردانه حسيني را پذيرندهتر و مهربانتر کرده بود. در فيلمي که آدمها براي حفظ آبروي خود، بازي تحقير و شکنجه به راه انداخته بودند او ناظر خاموشي بود که شاهد لحظه به لحظه بيشتر فرو رفتن گروهشان در شنهاي لب ساحل شده بود. ساحلي که دريايش با ستاندن جان الي، آنها را به اين روز انداخته بود. بازي درخشان حسيني در فيلم، براي هميشه موقعيت او را در سينماي ايران تثبيت کرد و پيشنهادات ريز و درشت را به سمتش روانه ساخت. اما فرهادي که انگار تازه بازيگر مورد علاقهاش را پيدا کرده بود دست از سرش برنداشت و او را وارد جهنم کرد. با بازي در نقش حجت کارگر سرخورده و عصبي «جدايي نادر از سيمين». برونگرايانهترين بازياي که از حسيني به خاطر ميآوريم. از آن مواردي که همنشيني و همجواري بازيگر با نقش ميتواند خطرناک و از بين برنده باشد. و حسيني بعد از بازي در اين نقش براي هميشه تغيير کرد. آن صورت خندان پسرانه جايش را به چهره پراخم و شکستهاي داد که انگار سالها تحقير و نفرت جمع کرده و حالا فرصتي پيدا کرده تا آن را نثار بقيه کند. جايي از فيلم که حجت خطاب به نادر خشمش را در قالب فحش به فرزندش خالي ميکرد (..فقط بچه تو آدمه، بچه ما توله سگه؟!..) و به تحقير خود و خانوادهاش ميپرداخت، علاوه بر نمايش يک غرور سرشکسته، حاوي خشمي بود که در يک طبقه جمع شده و آماده منفجر شدن است. اتفاقي که در فيلم به شکلي خوشبينانه با شکستن شيشه جلوي ماشين نادر ختم به خير شد تا کار به جاهاي باريکتر نکشد. مزد و پاداش اين رنج فزاينده و اقامت در جهنم براي شهاب حسيني اين بود که تصويري واقعي شد از حجتهاي بسياري که همين حوالي زندگي ميکنند و در حال خرد شدن هستند. طاقت تاخت شده و آماده انفجار.
در فاصله «جدايي نادر از سيمين» تا «فروشنده» اتفاق چندان مهمي در کارنامه حسيني نيافتاد. انگار که انگيزههايش را از دست داده باشد مدتي صحبت از کنارهگيري از بازيگري کرد و بعد با پس گرفتن حرفش يک فيلم غيرعادي و عجيب با نام «ساکن طبقه وسط» ساخت که مورد توجه قرار نگرفت. بازي اغراق آميزش در «حوض نقاشي» لحن يکدستي نداشت و فرصت بازي در نقش يک آدم غيرعادي را به سادگي از دست داد. به نظر ميرسيد سينماي ايران چيزي براي عرضه به او ندارد تا بتواند تواناييهايش را به رخ بکشد. پس به جاي منتظر ماندن به فيلمسازان جوان کمک کرد تا اولين فيلم خود را بسازند و علاوه بر جلب نظر سرمايهگذار و تهيهکننده، بازيگر اين فيلمها هم شد. «چهارشنبه» سروش محمدزاده و «برادرم خسرو» احسان بيگلري با چنين رويکردي ساخته شدند و مورد توجه منتقدان قرار گرفتند. مسيري که ميتواند به تهيهکنندگي حسيني در فيلمهاي بعدي و کشف و معرفي استعدادهاي جديد به سينماي ايران منجر شود. در کنار مسيري که دوباره اصغر فرهادي براي درخشيدن او فراهم کرده. براساس شنيدهها بازي او در «فروشنده» تلفيقي است از دو مدلي که قبلا از او سراغ داشتيم. يا به عبارت بهتر تلفيق احمد «درباره الي ...» با حجت «جدايي نادر از سيمين». شخصيتي به نام عماد که خويشتنداري و صبر احمد را به ارث برده اما در بزنگاه خشم و نفرت، چيزي از او سر بر ميآورد که يادآور حجت است و باعث بهت و حيرت خودش ميشود. «فروشنده» ميتواند نقطه عطف مهم بعدي کارنامه بازيگري شهاب حسيني باشد. مردي با صورت خندان که چشماني باهوش چون خط دارد و با خويشتنداري درون رنجورش را به جاي فرياد، نجوا ميکند تا لحظه فروپاشي را به تاخير بياندازد.
پويان عسگري