«مالاريا» فيلمِ بهروزي است. فيلمِ جوانان آسيبپذير و اميدوار دههي نود كه از توافق هستهاي خوشحال ميشوند، هنرمندان نامعتبرِ زيرزمينيِ خانهبهدوشِ كنسرتگذار در سطح شهر كه در گدايي پادشاهي ميكنند، كنترل شرايط بيمار موجود با منابع مالي محدود (حالا اين منابع ميخواهد فروش گردنبند باشد يا كنسرت گذاشتن در سطح شهر)، نامرديهاي كودكانه، بزرگترهايي كه جز بزرگتري كاري بلد نيستند، بيسرپناهيها و در معرض گزيده شدن بودن و... مالاريا فيلمِ تهران است؛ اين بستر وسوسهانگيزِ بيپشهبند كه چون مادري ضعيف، گرچه زورش نميرسد از فرزندانش حمايت كند، اما گرم و بانشاط و اميدوار است.
7فاز: خطر لو رفتن داستان وجود دارد
1- يادداشتي که پرويز شهبازي پس از تغيير نام فيلم از «نسيم» به «مالاريا» نوشت و در اختيار رسانهها قرار داد جز يک سري اطلاعات ويکيپديايي و يک مشت پرتوپلا چيزي به نظر نميرسيد. اما پس از ديدن فيلم به نظر ميرسد توضيحدهندهترين و هوشمندانهترين يادداشتي است که ميتواند بر فيلم مالاريا نوشته شود. شهبازي در آن يادداشت نوشته بود: «مالاريا نام يک بيماري معروف با علايم تب و لرز و کمخوني بزرگي طحال است و از لغت ايتاليايي male – aria گرفته شده که به معناي هواي بد است. درگذشته گمان ميکردند که عامل بيماريزا هواي بد و باتلاق هستند. اين بيماري به دليل شيوع و مرگومير زياد در مناطق و کشورهاي گرمسيري قابل توجه است. بنياد بشردوستانهي بيل گيتس با دارايي بالغ بر چهل و چهار ميليارد دلار در بخش سلامت جهاني خود، با پرداخت ساليانه يک ميليارد و سيصد ميليون دلار، به برنامهي کنترل مالاريا در جهان کمک ميکند. به طوري که از سال دو هزار تاکنون تعداد بيماران مبتلا به مالاريا در آفريقا نود درصد کاهش يافته است. متاسفانه عمليات حذف و ريشهکني مالاريا به دلايل مختلف از جمله محدوديت منابع مالي به عمليات کنترل بيماري تغيير برنامه داده است و کمکهاي مالي هرچند کوچک به کنترل اين بيماري کمک ميکند. گاهي يک پشهبند سيسانتي مانع از گزنده شدن افراد توسط آنوفل شده است.»
مروري بر کليدواژههاي اين يادداشت در تحليل فيلم بسيار کمککننده است. تبولرز، هواي بد، باتلاق، مرگومير، کشورهاي گرمسيري، محدوديت منابع مالي، کنترل بيماري، کمکهاي مالي هرچند کوچک، گاهي، پشهبند سيسانتي و آنوفل!
2- «مالاريا» فيلمِ بهروزي است. فيلمِ جوانان آسيبپذير و اميدوار دههي نود که از توافق هستهاي خوشحال ميشوند، هنرمندان نامعتبرِ زيرزمينيِ خانهبهدوشِ کنسرتگذار در سطح شهر که در گدايي پادشاهي ميکنند، کنترل شرايط بيمار موجود با منابع مالي محدود (حالا اين منابع ميخواهد فروش گردنبند باشد يا کنسرت گذاشتن در سطح شهر)، نامرديهاي کودکانه، بزرگترهايي که جز بزرگتري کاري بلد نيستند، بيسرپناهيها و در معرض گزيده شدن بودن و... مالاريا فيلمِ تهران است؛ اين بستر وسوسهانگيزِ بيپشهبند که چون مادري ضعيف، گرچه زورش نميرسد از فرزندانش حمايت کند، اما گرم و بانشاط و اميدوار است.
3- جهانِ مالاريا دقيقاً در تقابل با جهان «دربند» است؛ گرچه شايد در نظر اول به خاطر خط اصلي داستان و حضور دختر جوان شهرستاني در تهران، در امتداد نگاه قبلي فيلمساز به نظر برسد. اما مالاريا بيش از هر فيلم ديگري به «نفس عميق» نزديک است. نه به خاطر پايانبندياش، بيشتر به خاطر نگاه فيلمساز به شخصيتهايي که خلق کرده، نگاهي نگران و مراقب، اما محترمانه. نه مثل نگاه تاديبياش به شخصيت نازنين فيلم «دربند» که نگاهي از بالا به پايين بود و نگرانياش براي شخصيتش، نگراني يک بزرگتر بود و در پايان او را چون شخصيتي نشان ميداد که در سفر قهرمانانهاش اگرچه بزرگ شده، اما قهرمانانه برخورد نميکند، از انتخابش پشيمان است و چون فردي شکستخورده نشان داده ميشود. انگار فيلمساز ميخواهد بگويد «اميدوارم از اتفاقات اين چند وقت درس گرفته باشي.» اما در «مالاريا» فيلمساز شخصيتهايي خلق ميکند که جهان خودشان را دارند و براي بهتر شدن اين جهان ميکوشند. چه بروبچههاي بند مالاريا، چه حنا و مرتضي که انتخاب پايانيشان تصميمي در همين مسير است. بگذريم از شخصيت پرت و بيپرداخت سميرا که با بازي بد آزاده نامداري مثل وصلهاي نچسب در سرتاسر فيلم حضور سبز دارد!
4- فرض کنيد شما موبايل حنا را پيدا کردهايد و شروع کردهايد به ديدن فيلمهاي موجود در حافظهي موبايل. فيلمها را که به ترتيب ببينيد به روايتي دست مييابيد گسسته و تکهپاره از واقعيت. اين برداشت از واقعيت احتمالاً شبيه برداشتي است که افسر پليس با ديدن تصاوير ظبطشده در موبايل در ابتداي فيلم خواهد داشت. پرويز شهبازي تصاوير درون موبايل را به روي پرده آورده و به آن نظم بخشيده. آن گسستگي را با هوشمندي به پيوستگي تبديل کرده و علاوه بر اين، با اين شيوه مدام زاويهديد را عوض ميکند، گاهي آن را محدود ميکند به شخصيتها و گاهي آن را نزديک ميکند به داناي کل ناظر. علاوه بر اين مدام راويها را عوض ميکند. کاري که انجام دادنش در روايت سينمايي بسيار سخت است. گاهي افسر پليس راوي ميشود، گاه حنا، گاه مرتضي، گاه آذرخش و گاه خود فيلمساز به عنوان خالق و اَبَرراوي ماجرا. دربارهي ايدههاي روايي، بصري و کارگرداني فيلم بيش از اينها ميشود نوشت. باشد براي وقتي که فيلم را دوباره و چندباره ببينيم.
5- «مالاريا» فيلم بسيار خوبي است.