گاردين- پيتر بردشاو: "ساختاري استادانه، داستاني خالص كه با هيجان روايت ميشود و خاصيت شاه ميداسگونه فيلم كه در هر گوشه از آن نشاني از خوشبيني يافت ميشود. استيون اسپيلبرگ درام جاسوسياش درباره جنگ سرد را با واقعيترين احساسات با بازي تام هنكس و مارك رايلنس ساخته است.
7فاز:
گاردين- پيتر بردشاو: "ساختاري استادانه، داستاني خالص که با هيجان روايت ميشود و خاصيت شاه ميداسگونه فيلم که در هر گوشه از آن نشاني از خوشبيني يافت ميشود. استيون اسپيلبرگ درام جاسوسياش درباره جنگ سرد را با واقعيترين احساسات با بازي تام هنکس و مارک رايلنس ساخته است. اسپيلبرگ با استعدادي که در پروراندن داستانهاي خوشبينانه دارد از نجابت و شجاعت اخلاقي درميان تمام مقاصد خشک سياسي پرده برميدارد. او بر روي فيلمنامه بينقص مت چارمن بريتانيايي کار کرده، فيلمنامهاي که در نقاطي قابلتشخيص نشاني از نبوغ جوئل و اتان کوئن را به همراه دارد. اين فيلم همچنين ريتم بصري موزون و جذابي را ارائه ميکند و بعيد نيست که آن را با نسخهبرداري از ماجراي ديوار برلين بدست آورده باشد. اسپيبرگ به دليل اصلي خودداري پاورز از خودکشي با زهر کاري ندارد و در عوض نشانمان ميدهد که ايبل چگونه اطلاعات محرمانهاي را معدوم ميکند. پس از آن بايد به صحنه قدرتمند، تاثيرگذار و خوشساخت تعقيب و گريز در ايستگاه قطار اشاره کنم که فوقالعاده است. "پل جاسوسها" در خصيصههاي داستاني خود به نوعي اعتماد بنفس توجيهشده و رعدآسا رسيده است."
اينترتينمنت ويکلي- کريس ناشاواتي: "زماني که اسپيلبرگ آستينهايش را بالا ميزند و به سراغ گذشته ميرود تا فيلم تاريخي جدي مثل "آميستاد" يا "لينکلن" را بسازد، صفات سنگيني مثل "سنتگرا"، "وطن پرستانه" يا "ميانه رو" از هر سو پيدايشان ميشود. گاهي اوقات احساس ميکنيد که گروه خاصي از تماشاگران نميخواهند کارگردان بزرگ نسل پس از جنگ جهاني دوم بزرگ شود. اين بيشتر نکتهاي را درباره همان تماشاگران يادآوري ميکند تا درباره کارگردان. اسپيلبرگ قطعا فيلمهاي ديگري را با ردگيري بخشهايي از روزگار گذشته دنيا، مثل "فهرست شيندلر" يا "مونيخ" ساخته است. اما دليلي که با استناد بر آن مشخصا از فيلمهاي "آميستاد" يا "لينکلن" ياد کردم اين است که اين دو در کنار اثر آخر او، "پل جاسوسها" ميتوانند سه گانه اساسي او را بسازند. متوجه شدم که اين برچسب درواقع فيلم تازه او را سنتگرا، وطنپرستانه و ميانهرو جلوه ميدهد، اما اين فيلم همچنين تريلر جاسوسي بزرگي است که ريتم خود را در تعليق و صراحت مثالزدنياش پيدا ميکند. فيلم براساس فيلمنامهاي از مت چارمن و جوئل و اتان کوئن (که اثر انگشت سنتگرا، وطن پرستانه و ميانهرو خود را آنچنان که سال گذشته در "ناشکسته" ديديم بر آن گذاشتهاند- با وجود اينکه اين يکي فيلم بهتري است) مايههايي از کاپرا به همراه کارهاي جان لوکاره را در خود دارد. هنکس در نقش داناوان در محدوده امن خود به سر ميبرد و مردي نجيب را نشانمان ميدهد که با تاريخ به اندازه ايدهآلهاي اجتماعي خود دست به يقه شده است."
تلگراف-رابي کولين: "اسپيلبرگ همواره خودش را فيلمسازي شبيه به فرانک کاپرا جلوه داده است تا آلفرد هيچکاک: او يک داستانگو با علايق مشخص است تا يک هنرمند با صفات خاص و عجيب. اما "پل جاسوسها" حجم زيادي از آن اضطراب سرد و خشکي را که در برخي از بزرگترين کارهاي هيچکاک جريان دارد استخراج کرده و البته تاثيرپذيري خود از کارهاي کارول ريد را هم تکذيب نميکند. با اين حال داستان واقعي که "پل جاسوسها" بر آن بنا شده با وجود مرد دلنشيني که جهاني را در آن دگرگون ميکند تا مغز استخوان کاپراگونه است. کاراکتر جيمز داناوان با بازي هنکس، پدر سه فرزند، قاطعانه باور دارد که همه کس، دوست يا دشمن در سيستم برپايي عدالت شايسته رفتاري منصفانه است، او در اين ميان زماني که براي دفاع از يک جاسوس شوروي در برابر دولت فدرال انتخاب ميشود دليلي براي چشمپوشي از اعتقاد خود نميبيند. (او با خودش زمزمه ميکند "عاليست، همه از من متنفرند، اما دست کم قرارست ببازم.") بهترست يادآوري کنم که اسپيلبرگ انتظار بيشتري از ما ندارد. اين يک فيلم سرگرمکننده خوشساخت و بالغانه و سرشار از خيالپردازيها داستاني است که در عوض چيزهايي که تقديم تماشاگر ميکند متوقع نيست."
هاليوود ريپورتر- تاد مککارتي: "يک ملودرام مربوط به جنگ سرد که تماشاي آن احساس خوبي را برايتان تداعي ميکند. "پل جاسوسها" داستان واقعي دلربايي است که در دستان کهنهکاراني ساخته شده که کارشان را بلد هستند. فيلم با جديت بالغانه و اساس تاريخي خود سه سال پس از "لينکلن" به فهرست سنگين ديگر فيلمهاي جنگي اين کارگردان ميپيوندد. فيلم در قدرداني از يک شهروند متمدن آمريکايي که مبادله يک زنداني را در دوراني اضطرابآور از شرق به غرب ترتيب داد، توانسته حس نوستالژيک غيرقابلانکاري را نسبت به زماني ايجاد کند که منازعات جهاني در مقايسه با امروز بيشتر سرراست و قابل مديريت بودند. چهارمين همکاري اسپيلبرگ با تام هنکس به نظر ميرسد بتواند جدول فروش گيشه را تحت سلطه خود درآورد. براي مردمي که با اسپيلبرگ همنسل هستند، سالهاي آغازين دوران هستهاي و ديوار حائلي که ميان ايالات متحده و اتحاد جماهير شوروي بوجود آمده بود بخش پررنگي از دوران کودکي آنها را ميسازد. حالا با گذشت زمان ميتوان داستانهايي را از آن دوران تعريف کرد که نيازي به قهرمانسازيهاي اغراقآميز ندارند، براي غربيها در اينجا فاکتور خوشايند بُرد وجود دارد و آگاهي از اينکه آن زمان تقلا با دشمنان بسيار آسانتر از امروز بود. اسپيلبرگ و تيم تهيهاش همه چيز را با نکتهبيني حسابشده و تعهدي که نسبت به کارشان داشتند بنا کردهاند، آدام استوکهاوزن طراح صحنه، کاسيا واليکا-مايمون طراح لباس و جانوس کامينسکي فيلمبردار خود را تمام و کمال در اختيار فيلم گذاشتهاند، حتي اگر نفر آخر بر تشخيص نابجاي خود را در استفاده از نور طبيعي در برخي صحنهها پافشاري کرده باشد."
اسکرين اينترنشنال- گراهام فولر: "پل جاسوسها که در جشنواره فيلم نيويورک به نمايش درآمد از لحاظ بصري روان و سيال و از نظر تکنيکي تمام ويژگيهاي مثبت فيلمهاي قبلي اسپيلبرگ را در خود دارد. فيلمبردار هميشگي او جانوس کامينسکي به خلق لحظات کلاسيک اسپيلبرگي کمک کرده: رابطه دوستي غيرعلني ميان داناوان و ايبل که هسته مرکزي فيلم را تشکيل ميدهد. اسپليبرگ هم شيوه وکالت هوشمندانه داناوان را بيپرده به نمايش ميگذارد و او را به وکلاي مشهور ديگري مثل آنتوني هاپکينز و دنيل دي-لوييس در "آميستاد" و "لينکلن"ارتباط ميدهد. با اين حال درنگاه به فيلمي که ساخته اسپيلبرگ است، "پل جاسوسها" لحن نامطمئني دارد، شايد در حد و اندازهاي که به فروش آن در گيشه آسيب برساند. تماشاگراني که مشتاق تماشاي فيلمي مهيج درباره جنگ سرد هستند از نبود تعليقي لوکارهگونه دلسرد خواهند شد. با اين حال ميتوان گفت که طعم کمدي جنگ سرد "يک، دو، سه" بيلي وايلدر که در فيلم احساس ميشود کار کوئنها است."
نيويورک آبزرور- رکس ريد: "افراد زيادي فيلمهاي مهيج جاسوسي مربوط به جنگ سرد را با علاقه تماشا ميکنند، اما من جزء آنها نيستم. من تبعات جنگ و تخاصم را ميفهمم و کاملا از ماهيت اصلي نازيها آگاهي دارم. چيزي که نميفهمم مامورهاي مخفي کت و شلواري و بارانيهاي همفري بوگارتواري هستند که در کوچههاي باريک بارانخورده پرسه ميزنند و بنابر دلايلي که هيچگاه کاملا مشخص نيستند زاغ سياه يکديگر را چوب ميزنند. آنها در کشورهاي بيگانهاي که هيچ کس در آنجا انگليسي حرف نميزند زندگي ميکنند با اين حال آدمهاي خوب داستان هميشه تماسهاي تلفنيشان را بيمشکل برقرار ميکنند و بيآنکه به راننده تاکسي از مقصد خود بگويند به آنجايي ميرسند که ميخواهند. بنابر اين احساس از تماشاي "پل جاسوسها" واهمه داشتم، با بازي کسي که براي روايت چنين ماجرايي از او آمريکاييتر پيدا نميکنيد؛ تام هنکس. اما بايد بيشتر فکر ميکردم. هرچه باشد کارگردان اين يکي استيون اسپيلبرگ است، کسي که ميداند چگونه فيلمهايي منطقي بسازد و استعدادي خارقالعاده در اتصال تکههاي داستاني به يکديگر دارد. اين فيلمي کاملا متفاعدکننده است و من کلمه به کلمه آن را متوجه شدم. قهرماني که تام هنکس آن را معرفي ميکند استادانه اجرا و تصويرسازي شده. "پل جاسوسها" بخشي مستحکم و قابل دفاع در کارنامه حرفهاي اسپيلبرگ است."