25 چیزی که سینما را در سه دهه اخیر تغییر دادند - بخش دوم
آواتار به سه بعدي اهميت ميبخشد (2009)
به نظر ميرسد دنيا مديون جيمز كامرون است، براي اين كه قبل از هر فيلمش، شايعهها حول اين ميچرخند كه بودجه توليد سرريز كرده و چطور يك ديكتاتورِ سينمايي در حال رسيدن به واترلوي خودش (نقطه ي شكستش) است. بعد، به همين سادگي، او موفقترين فيلمِ تمام دوران را ميسازد. آواتار نه تنها جهان و افسانهاي قابل رقابت - در جزئيات – با ارباب حلقهها ساخت، بلكه فناوريِ (موشن كپچر) را به جايي سوق داد كه پيش از اين تصورش نميرفت و سه بعدي را دوباره مطابق سليقه مردم و هيجانآور ساخت. تا به امروز فيلمهاي خيلي كمي با استفادهي اين فيلم از تكنيكها برابري كردهاند.
امپاير:
13. (هري) پاتر منتشر شد (1997)
چه ميشد اگر انيد بليتون (نويسندهي داستانهاي پرفروش کودکان) دربارهي جادوگرها نوشته بود؟ اين سوالي نبود که هر کسي بپرسد آن هم وقتي که جوان رولينگ در کافهاي مشغول سر و شکل دادن به سنگ جادو (جلد اول هري پاتر) بود و بعد از آن با پس زدنهاي مداوم رو در رو ميشد... تا اين که (انتشارات) بلومزبري جواب مثبت داد – با 1500 پوند پيش پرداخت – و در ماه ژوئن 97 منتشرش کرد. اين تصميمي بود که نه تنها زندگي او، بلکه در نهايت صنعت فيلم بريتانيا را با اقتباسهاي سينمايي که بدل به موفقترين فيلمهاي دنبالهاي تاريخ سينما شدند تغيير داد، پول هنگفتي به آن تزريق کرد، توجهات را به سمت صنعت فيلم انگلستان برگرداند و درسي شد براي سرمايه گذاران در سراسر دنيا.
14. بلاک باسترِ ميليارد دلاري (1997)
اين فيلم لئو، کيت و آن نطق اسکارِ ميخکوب کنندهي "سلطان جهان" را به ما داد، اما اهميت تايتانيک بيشتر به اين سبب است که اولين فيلمي بود که رکورد يک ميليارد دلار را شکست که از آن زمان تا به حال براي استوديوها تبديل به طلسمي گشته است که گاهي به پيروزي (بازگشت پادشاه) و گاهي به فاجعه (جان کارتر) منتهي شده است.
15. تيغ – Blade - فيلمهاي کاميک بوکي را نجات ميدهد (1998)
فيلمهاي کاميک بوکي که از زمان بتمنِ تيم برتون تا حد زيادي کمرنگ شده بودند (يا خيلي شبيه فضاهاي دِرد –Dredd- مانند شده بودند) به وسيلهي تيغ، کسب اعتبار کردند، که فروش خيلي هنگفتي نکرد اما نشان داد مخاطباني براي شخصيتهايي که ممکن است نامهاي مشهوري نباشند، وجود دارد. جدا از اين، پاي هيچ کدام از مردانِ ايکس، و – ميشود گفت – هيچکدام از استوديوهاي مارول در ميان نيست در حالي که نويسندهي کار، ديويد اس. گوير همچنين در گاتهام و متروپليس نقشي کليدي بازي ميکند.
16. سه فيلم براي سلطه بر همه (1998)
تابستان 98 بود که پيتر جکسون در تلاش براي پيدا کردن جايي براي دو فيلمِ ارباب حلقههايش (از طرف ميراماکس به او گفته شده بود که تنها روي يک فيلم ميتواند کار کند) با رابرت شاي از شرکت نيولاين ملاقات کرد. و او پيشنهاد ساختِ سه فيلم را داد. بنابراين تحسين شدهترين سه گانهي تمام دوران راهش را به سمت ساخته شدن، گيشه، جوايز اسکار، گسترش کمپانيِ Weta Digital پيتر جکسون در ولي وود (شهر ولينگتون در نيوزيلند) و همچنين انقلاب جلوههاي ويژه سينمايي باز کرد.
17. جنگ رنگ واقعيت به خود ميگيرد (1998)
کلبي مسلکي و قهرمان گرايي مردانه در جنگ به طور درخشاني به دست کهنه سربازهايي نظير سم فولر در (The Big Red One) به تصوير کشيده شده است اما هيچ فيلمي بهتر از نجات سرباز رايان شما را در دل جنگِ وحشتناک قرار نميدهد. حملهي ساحليِ اوماها براي هميشه يکي از بزرگترين و ترسناکترين سکانسهاي همه جانبه باقي خواهد ماند. اين فيلم با روش ويژه (اما الآن مرسوم) تصويربرداريِ غير اشباع شدهاش و تغييراتِ شاتر دوربين، نحوهي نگاه ما به جنگِ روي پرده را تغيير داد.
18. خانوادهي سوپرانو تلويزيون را تغيير ميدهند (1999)
سال 2014 است و هر کسي درباره ي تلويزيون وراجي ميکند – اينکه چطور ميتواند غنيتر عميقتر از سينما باشد و چطور سرويسهاي استريمينگ (به ويژه نتفليکس) در حال ايجاد انقلابي در شيوهاي که ما درامهاي سريالي را مصرف ميکنيم هستند و اينکه چه کسي آزاديِ ساخت آنها را دارد. خب، داستان به 15 سال پيش و ديويد چيس بر ميگردد که فرصتي توسط HBO به او داده شد تا مسائل داخلي را با هيجاناتِ دنياي تبهکاران، براي ساخت بهترين کاراکتر جنايتکار خارج از دنياي کوپولا و اسکورسيزي، مخلوط کند. (سريالهاي) شنود (The Wire)، ددوود (Deadwood)، برکينگ بد (Breaking Bad) و خانهي پوشالي (House Of Cards) همگي فرزندانِ توني سوپرانو هستند.
19. جنگ ستارگان رويدادِ تيزرِ اينترنتي را بنا گذاشت (1999)
جنگ ستارگان: تهديدِ شبح، شايد بتوان گفت بزرگنمايي شدهترين فيلم تمام دوران، مخاطباني داشت که در صف فيلمهايي که اهميتي هم برايشان نداشت (مثلا فيلمِ بدِ Wing Commander) ميايستادند، تنها براي ديدنِ تيزرِ اين فيلم. بعد هم تيزر آنلاين شد. سايت از حجم ترافيک متوقف شد. هواداران رواني شدند. بارها و بارها پخش شد. تيزر، به عنوانِ رويدادي اينترنتي زاده شد.
20. ماتريکس گيکها را به خدايان تبديل کرد (1999)
اکشنِ علمي تخيليِ واچوفسکي ها مجرايي عالي براي اميدها و روياهاي کنسول بازها يا خورههاي کاميک بوک بود چون قهرمانش کارمندي دفتري بود که وجودش با نيرويي ابر انساني... و ميشود گفت در عين حال با بياعتنايي و شک پر شده بود. هيچ بر و بازويي در کار نبود؛ دورانِ قهرمانهاي اکشنِ بزن بهادر به سر آمده بود. نيروي اين يکي در ذهنش بود.
21. بلرويچ اولين بلاک باسترِ غيرِ حرفهاي است (1999)
اغراق کردن در موردِ اثر پروژهي بلرويچ بر مخاطبان و صنعت فيلمسازي دشوار است. آن فيلم يک اتفاق بود که به طور مؤثري توسط يکي از ماها ساخته شد: آدمهاي معمولي با پولي کم اما قوهي تخيلي فعال. يک قدم مهم در دموکراسيتيزه کردنِ فيلم، مسلما نه فقط در فيلمهايي مثل فعاليت فراطبيعي (Paranormal Activity) بلکه در جنبشِ ساخت فيلمهاي کم هزينه هم وجود دارد. اين فيلم نشان داد که فيلمهاي کم هزينه مانعي براي بلندپروزها نيستند.
22. سرکيس تکنولوژيِ (Motion Capture) را به زندگي مردم ميآورد (2002)
ما او را چند لحظه در ياران حلقه ديديم اما تا وقت نمايش دو برج، حضورِ سلطه گرانه و واقعيِ ارباب حلقهها آشکار نشد: گالوم. جهشي عظيم در زمينهي جلوههاي تصويري – واقعي، قدرتِ پيکسل خارقالعاده بود، اما آن چيزِ شگفت زده کننده، ثبتِ اجراي اندي سرکيس بود. او ادامه داد و استوديوي ثبتِ حرکات ايمجينريوم (The Imaginarium) را تأسيس کرد و مهارتش را به فيلم جديد سيارهي ميمون ها برد. اميدواريم جايزهي اسکاري براي کمکِ او به هيجانانگيزترين جنبهي توسعه ي سينما از زمان رنگي شدنش در نظر گرفته شود.
23. تيمِ آپاتو (2005)
تنها کاري که باکرهي چهل ساله کرد، تبديل کردنِ استيو کارل به يک ستاره يا جاد آپاتو به چراغ سبزي براي ساختِ کمدي نبود؛ بلکه فيلمهاي کمديِ با درجه ي R - يا همان بزرگسالان – را تبديل به يکي از پولسازترين ژانرهاي هاليوود کرد که همهي آن چهار ربعِ ديگر را شکست داد. از آن موقع تا حالا، آپاتو متوجه کمک به استعدادهاي پيش از اين ناديده گرفته شده بوده است و همزمان به مديريت کردنِ وظيفهي خاصِ «به طرز تکان دهندهاي گستاخ بودن» و «به طرز نبوغآميزي مؤثر بودن» مشغول است.
24. آواتار به سه بعدي اهميت ميبخشد (2009)
به نظر ميرسد دنيا مديون جيمز کامرون است، براي اين که قبل از هر فيلمش، شايعهها حول اين ميچرخند که بودجه توليد سرريز کرده و چطور يک ديکتاتورِ سينمايي در حال رسيدن به واترلوي خودش (نقطه ي شکستش) است. بعد، به همين سادگي، او موفقترين فيلمِ تمام دوران را ميسازد. آواتار نه تنها جهان و افسانهاي قابل رقابت - در جزئيات – با ارباب حلقهها ساخت، بلکه فناوريِ (موشن کپچر) را به جايي سوق داد که پيش از اين تصورش نميرفت و سه بعدي را دوباره مطابق سليقه مردم و هيجانآور ساخت. تا به امروز فيلمهاي خيلي کمي با استفادهي اين فيلم از تکنيکها برابري کردهاند.
25. نولان تبديل به يک برند ميشود (2010)
عاشقانِ سينما او را به خاطر ساختِ يادآوري (Memento) دوست دارند و مخاطبان براي بتمناش، اما سؤالي که در مورد Inception مطرح ميشد اين بود که آيا نام او اين بار هم به اندازه آن شواليهي شنل پوش (بتمن) بر سر زبانها خواهد افتاد. معلوم شد که اينطور بوده. و چطور. بله، دي کاپريو، وزنهي کمي نيست، اما هيچ کس چنين فروشي را براي اين ترکيبِ سرگيجهآورانه/علمي تخيليِ اصيل، از اين تيم انتظار نداشت. به نظر ميرسد حالا ديگر مردم همانطور با کريستوفر نولان تيک مي زنند که با اسپيلبرگ در فيلمهاي سرگرم کنندهي با شکوهش ميزدند. برادران وارنر براي قمارش روي اين استعداد پاداش گرفت و نولان چکي سفيد امضا براي آينده در دست دارد، او حقيقتا کهکشاني شده است.
احسان سالم